هدف تربیت از دیدگاه اسلام|
هدف تربیت از دیدگاه اسلام
هدف تربیت از دیدگاه اسلام، انسان بار آوردن و انسان نگاه داشتن همه افراد آدمی است. کلمه اسلام از ریشه عربی سلم به معنای صلح و دوستی و آرامش گرفته شده است و در قرآن کریم به معنای تسلیم و رضا در برابر حق و پیشگاه خداوندی است و نیز رعایت اصول سلم و صلح و صفا در ارتباط میان مردم را در بر دارد و شخصی که اسلام را پذیرفته باشد معمولا مسلمان نامیده می شود یعنی کسی است که: خداوند را خالق کل هستی می داند. رضایت خداوند را بالاترین رضایت ها تلقی می کند. اطاعت از دستورهای او را بر خود واجب می داند و نافرمانی از او را گناه می شمارد. به پیامبران الهی اعتقاد دارد و اطاعت از ایشان را اطاعت از خداوند می داند. به معاد یا روز قیامت اعتقاد دارد که روز حسابرسی مسلمانان در طول زندگی شان است.
اصولی که دین اسلام را ممتاز و مشخص می کنند از این قرارند:
1- برقراری رابطه مستقیم بین انسان و خداوند
اسلام امکان و لزوم رابطه مستقیم و بی واسطه بین خدا و انسان را نخستین شعار خود قرار داد و گفت: رستگاری بشر فقط در این است که یک خدا را بپذیرد و هم او را بپرستد و از پرستش غیر او، هر کس و در هر مقامی باشد، به کلی بپرهیزد و به این ترتیب عبارت کوتاه «قولوا لاله الاالله تفلحوا» نشانه بعد اول اسلام یعنی توحید و بیان و اعتقاد به آن، نخستین گام تسلیم در برابر خدا یا اسلام شد و نیز فرمود: «و لقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب إلیه من حبل الورید؛ ما از رگ گردن به بشر نزدیک تریم.» (ق/ 16)
و در جای دیگر فرمود: «وإذا سألک عبادی عنی فإنی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون؛ ای پیغمبر وقتی مردم درباره رابطه من با خودشان می پرسند، به ایشان بگو که من از هر کس به ایشان نزدیک ترم و دعوت آنان را اجابت می کنم به شرط این که از من اطاعت کنند و به من ایمان آورند.» (بقره/ 186) به این ترتیب، خداوند لزوم وجود هر گونه رابطه یا واسطه بین خود و مردم را نفی کرد و ایشان را از تبعیت از همنوع بشدت منع کرد. این اولین سنگی بود که دین اسلام در بنای کاخ آزادی معقول و صحیح انسانیت به کار برد و سیاست ارتباطی خدا و بشر را روشن کرد و به این ترتیب، مسیر و جهت مشخص برای مسلمانان تعیین کرد و او را از تعظیم بر غیر خدا بازداشت و شخصیت او را محفوظ و معتبر نگاه داشت. (دایرة المعارف فرید وجدی، 1380)
2- برقراری مساوات عمومی
مراجعه به فرهنگ های پیش از اسلام، بوضوح نشان می دهد که مردم به گروه های کشیشان یا روحانیان (رجال دین)، حاکمان و لشگریان و طبقه عامه تقسیم می شدند و قدرت به ترتیب به دست گروه اول و سپس گروه دوم بود و طبقه عامه کاملا زیر سلطه 2 گروه بالاتر قرار داشتند و گروه مردان دین، نیرومندترین و مسلط ترین گروه ها بود. این دو گروه پیوسته می کوشیدند حاصل دست رنج مردم (طبقه عام) را از دستشان در آورند و برای تسکین شهوات و افزایش لذت های خویش، مورد استفاده قرار دهند (استعمار و استثمار)، در این هنگام آخرین پیامبر اسلام ظهور کرد و اعلام داشت همه افراد بشر با هم برابرند و همگان فرزندان آدم و حوا هستند، سفید را بر سیاه و عرب را بر عجم، هیچ گونه رجحان و مزیتی نیست و تنها تقوا و پاکدامنی است که بعضی را بر بعضی دیگر ممتاز می نماید و خداوند در ارزشیابی خود از انسان فقط به همین معیار توجه دارد.
چنان که می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛ ای مردم ما شما را از یک مرد و از یک زن آفریدیم و شما را به گروه ها و قبیله ها تقسیم کردیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامی ترین فرد شما پیش خدا، پرهیزگارترین شماست» (حجرات/ 13) اسلام با بیان این اصل برابری، به سلطه روحی طبقات دوگانه مذکور بر عامه مردم پایان داد و اعمال نیک و فضایل حقیقی را تنها وجه امتیاز بین مردم تلقی کرد. مطالعه سرگذشت خلفای راشدین اسلام به ویژه امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) تحقق اصل برابری را به وضوح نشان می دهد.
پیدایش آمادگی و مهارت های مطلوب برای بهره مندی از یک زندگی سالم انسانی، از اهداف تربیتی اسلام است.
3- برقراری اصول دموکراسی
چنان که در اصل دوم دیدیم، گروهی از مردم خود را برترین تلقی می کردند و مردم را به اطاعت کورکورانه از هیات حاکم، موظف می پنداشتند به طوری که مردم هیچ گونه حق اظهارنظر درباره تصمیم ها و اعمال هیات حاکم برای خودشان قائل نبودند گویی همچون گوسفندان بی اختیار در دست چوپان مقتدر مجبورند به اراده وی حرکت کنند و فقط در جهت و مسیر مورد نظر او گام بردارند. وقتی اسلام آمد این نظام استبدادی و استثماری و ستمکاری را به کلی دگرگون ساخت و توحید و ضرورت توجه به ارزش انسانی را شعار خود قرار داد. اسلام برای هر فرد حق نظارت و مراقبت در اعمال حکومت و اظهارنظر درباره شوون و امور عامه قائل شد و فرمود: «امور مسلمانان به مشورت میان خودشان انجام می گیرد؛ «...و امرهم شوری بینهم...؛ و کارشان در میان خودشان به مشاوره برگزار می گردد.» (شوری/ 36)؛ «و شاورهم فی الامر؛ ای پیغمبر در تصمیم گیری های خود با مومنان مشورت کن» (آل عمران/ 154) همچنین برای تحقق اصل دموکراسی، عمل امر به معروف و نهی از منکر را ازجمله فرایض مسلمانان قرار داد بدون این که توجهی به طبقه و مقامش داشته باشد.
حتی خداوند علل بدبختی و انحطاط و انقراض ملت های گذشته را نتیجه ترک امر به معروف و نهی از منکر می داند و می فرماید: «کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون؛ گذشتگان که دچار انقراض شدند به این سبب بود که همدیگر را از ارتکاب اعمال زشت باز نمی داشتند، چه عمل بدی را مرتکب می شدند.» (مائده/ 79)
اگر ما مسلمانان این بزرگترین و اساسی ترین وظیفه اسلامی را انجام می دادیم و بی قیدی و بی تفاوتی اجتماعی را کنار می گذاشتیم، یقینا به چنین وضع و حالت تأسف آوری نیز گرفتار نمی شدیم. خلاصه دین اسلام با این اصل انسانی خود به افراد بشر آموخت که هر مسلمان حق دخالت در اداره شئون و امور عمومی دارد و هیچ فردی در ساختمان و نظام اجتماعی بی نقش نیست و نمی تواند خود را از شرکت فعال در آن معاف کند و هرگز نباید به صورت ابزار کار و آلت دست حاکمان در آید چون او نیز انسان است و دارای حق برخورداری از همه حقوق انسانی.
4- مسئولیت فردی همگان
پیش از ظهور اسلام، مردم معتقد بودند عالم روحانی تحت اراده و اختیار روسا و پیشوایان دینی است و مالک بهشت و دوزخ آنانند و رضایت خاطر ایشان مایه سعادت است! به همین سبب، مردم تلاش می کردند به هر وسیله ای (بذل مال و جان یا اطاعت کورکورانه) به این پیشوایان تقرب پیدا کنند و آنان را از خود راضی نگه دارند و در نتیجه به بهشت راه یابند و از عذاب دوزخ به دور و در امان باشند.
اما دین اسلام مقرر داشت هر کس مسئول اعمال خویش است و خوشبختی و بدبختی به اعمال و کردار هر شخص بستگی دارد و قرابت و شفاعت بزرگان و روسای دینی، انسان را از مسئولیت فردی مبرا نمی کند. چنان که خداوند می فرماید: «کل نفس بما کسبت رهینه؛ هر کس در گرو عمل خویش است.» (المدثر/ 38) همچنین در نظام اسلامی هیچ عملی اعم از خوب و بد، هرچند هم بسیار جزیی باشد، فراموش نمی شود و شخص عامل، پاداش و کیفر آن را دریافت می کند چنان که می فرماید: «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره؛ هر کس ذره ای عمل نیک و عمل زشت انجام دهد، نتیجه اش را می بیند.» (زلزال/ 7-8)